یاداشت های ۱۰ روز محرم(۲)
ساعت ۵ بعدازظهر از خواب بیدار شدم اونقدر خسته بودمکه فکر کردم ساعت ۵ صبح بود، برای رفتن به تعمیرگاه عجله داشتم اخه اینقدر از اینکه ماشین زیر پام نیست اذیت شده بودم که دوست داشتم فقط ماشین رو تحویل بگیرم ،قبلا می گفتم بزار کار خوب برام انجام بدن وقتش مهمنیست ولی نمیدونم چرا