شب ساعت ابری مرا داد به تو
افتاد نگاه خسته ی باد به تو
باران زد و خیس شد تن خاطره ها
باران زد و باز یادم افتاد به تو
دست همه سنگ طعنه و صد رنگی ست
سهم من و تو : شکستگی، دلتنگی ست
ای دل ، قدم خیال بر می داری
برگرد ، که خانه ی خدا هم سنگی ست
هر بار کنار بسترم می آمد
انگار که عرش در برم می آمد
هر شب به خدایی خدا ، می دیدم
کعبه به طواف مادرم می آمد
ایرج زبردست
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰