انقلاب اسلامی ؛ انقلابی علیه استبداد و دیکتاتوری حاکم بر ایران
انقلاب اسلامی ؛ انقلابی علیه استبداد و دیکتاتوری حاکم بر ایران انقلاب اسلامی واکنشی در قبال فقدان توسعه سیاسی ایران و در حقیقت انقلابی علیه استبداد و دیکتاتوری حاکم بر ایران بود. به گزارش شبکه خبری خوزستان به نقل از ایکنا ، باید در بحث ریشههای انقلاب اسلامی، عوامل و شرایط پیدایی انقلاب اسلامی را
انقلاب اسلامی ؛ انقلابی علیه استبداد و دیکتاتوری حاکم بر ایران
انقلاب اسلامی واکنشی در قبال فقدان توسعه سیاسی ایران و در حقیقت انقلابی علیه استبداد و دیکتاتوری حاکم بر ایران بود.
به گزارش شبکه خبری خوزستان به نقل از ایکنا ، باید در بحث ریشههای انقلاب اسلامی، عوامل و شرایط پیدایی انقلاب اسلامی را که در واقع عوامل عینی نزدیک و بلافصل انقلاب اسلامی هستند، بررسی کرد. برای این منظور محدوده زمانی سالهای ۵۷ تا ۱۳۴۲ نقطه تمرکز خوبی است تا اندکی به عقب برگردیم و سیر تاریخ و روند واقعیات عینی جامعه را ملاحظه کنیم. در واقع میخواهیم در قالب تحولات سیاسی و اجتماعی ایران در سالهای مذکور به جستوجوی عوامل و عناصر زمینهساز انقلاب اسلامی بپردازیم. بر این اساس، عوامل و شرایطی که طی سالهای مذکور در ایران وجود داشته و زمینهساز انقلاب اسلامی شدهاند.
استبداد از قدیمالایام جزو بارزترین مشخصات و ویژگیهای جامعه ایران بوده است. در واقع ریشه استبداد به تاریخ ۲۵۰۰ سال شاهنشاهی برمیگردد و به تعبیری، ایران از این نظر رکورددار تحمل و تداوم استبداد در جهان بوده است.(۱) با وجود این که در طول تاریخ ایران، سلطنت بهطور مکرر دست به دست میشده، اما اساس آن هیچگاه عوض نمیشده است.
دوره مورد نظر ما (۵۷تا ۱۳۴۲) هم از این امر مستثنی نیست، با مروری گذرا به تحولات سیاسی اجتماعی این دوره، بهخوبی استبداد و دیکتاتوری را لمس می کنیم. ماهیت سیاسی و شکل حکومتی رژیم شاه، بهگونهای بود که علیرغم تغییر و تحولات اقتصادی و اجتماعی از نقطه نظر سیاسی کمترین تحولی صورت نگرفته بود.(۲) و از این دیدگاه، ایران در دوره محمدرضاشاه با ایران در دوره ناصرالدینشاه هیچ تفاوتی نداشت. در هر دو رژیم، امر و فرمان ظلالله و خدایگان و شاهنشاه بر امور ریز و درشت مملکتی حاکم بود، وزیر و وکیل، نخست وزیر، استاندار، سفیر، سناتور، فرماندهان نظامی و انتظامی و امرا بر اساس منویات ملوکانه عزل و نصب میشدند.
بهطور خلاصه شاه، اول و آخر امور و حاکم مطلق بود و مابقی ایران، فقط گوش به فرمان بوده، وظیفه ای جز اطاعت از اوامر ملوکانه نداشتند.بر این اساس، برخی معتقدند که استبداد سیاسی، خفقان و مطلقالعنان بودن شاه و دربار و حکام، نامحدود بودن اختیاراتشان، فقدان قانون و امنیت فردی، جلوگیری و قلع و قمع همه اندیشههای مخالف، عوامل بروز انقلاب اسلامی بودند و علتی جز استبداد و دیکتاتوری برای آن وجود ندارد.(۳) بهعبارت دیگر، از این لحاظ انقلاب اسلامی واکنشی در قبال فقدان توسعه سیاسی ایران و در حقیقت انقلابی علیه استبداد و دیکتاتوری حاکم بر ایران بود.(۴) ساختار استبدادی رژیم با وجود این که در طول سلطنت محمدرضا با شدت و ضعف وجود داشت، اما وی در سالهای اولیه سلطنت خود نتوانسته بود رژیم مستحکم و مستبدی مانند پدرش ایجاد کند. دوران صعود او به اوج قدرت از سال ۱۳۳۴ است و از آن به بعد به مدت ۲۳ سال تقریبآ با اختیارات یک سلطان مستبد و مطلقالعنان در ایران حکومت میکرد.(۵)
در این دوره به جز دوره کوتاه دولت امینی در سال ۱۳۴۰، شاه خود را در اوج قدرت و فرمانروای بلامنازع میدید. بهخصوص دوره ۱۳ ساله نخست وزیری هویدا، اوج قدرت مطلقه شاه است، زیرا دولت بهطور کامل مطیع و پارلمان فاقد اختیار و مطبوعات تحت فشار و سانسور بودند و ساواک هر حرکت مخالفی را در گلو خفه میکرد، بهطوری که هیچکس جرأت مخالفت و حتی انتقاد را نداشت.(۶) با وجود اینکه شاه بر اساس قانون اساسی مشروطیت، شخص غیر مسئولیتی بود که به لحاظ توازن قوا پیشبینی شده بود، اما در عمل حاکم مطلق سرنوشت ملت ایران بود. شاه علاوه بر داشتن فرماندهی کل قوا، مجالس قانونگذاری را دربست در اختیار داشت و هر قانونی با نظر او تصویب میشد. استقلال قوه قضائیه را هم سلب کرده و با تشکیل دستگاههای قضایی ارتش، همه را تابع سلسله مراتب ساخته بود تا مستقل نباشند.(۷)
نظام استبدادی، علاوه بر اینکه زمینههای نارضایتی ملت را فراهم کرد، از جهت دیگر نیز بر متلاشی شدن رژیم اثر گذاشت به لحاظ عدم اعتماد شاه به دیگران و مداخله در جزئیات امور، تمام سیستم سیاسی و نیروهای مسلح به شخص او وابسته بودند و هیچکس در هیچ جایی نمیتوانست بهطور مستقل دست به عملی بزند(۸) و چون همه قدرت سیاسی حول محور یک نفر میچرخید با رفتن او کل سیستم از هم میپاشید.
اگر بخواهیم به عوامل زمینهساز بروز انقلاب اسلامی امتیاز بدهیم، نظام استبدادی و مظالم شاهنشاهی نقش بسیار زیادی داشته و بیشترین تعداد از ملت را علیه شاه برانگیخته است. این مسأله به وضوح در راهپیماییها و شعارهای دوران اوج انقلاب (۵۷ و ۵۶) نمایان است. بر اساس برآوردی که از شعارهای این ایام در تهران به عمل آمده، برخی معتقدند که ۳۸ درصد شعارها مربوط به ضدیت با استبداد یا دیکتاتوری بوده است.(۹) اغلب تحلیلگران و محققان مسائل ایران و حامیان غربی شاه روی مسأله استبداد و نقش آن در فروپاشی رژیم، اتفاق نظر دارند و در همه منابع مربوط به تاریخ ایران و بهخصوص انقلاب اسلامی به این موضوع اشاره شده است.
سولیوان آخرین سفیر آمریکا در ایران در توجیه انتخاب خودش برای سفارت در ایران (با وجود اینکه هیچ گونه آشنایی و سابقهای در مورد ایران نداشته است) مینویسد که وزیر خارجه آمریکا برای این پست، در جستوجوی دیپلماتی بود که در کشورهای متمرکز و استبدادی تجربه کافی داشته باشد و بتواند با یک زمامدار مقتدر و خودکامه کار کند.(۱۰) بنابراین همه چیز در ایران بهطور مستقیم و مشخص با شاه در ارتباط بود و کلید بررسی و کندوکاو در زمینههای انقلاب اسلامی به شخص شاه برمیگردد، بهدلیل بافت سیاسی رژیم شاه و اینکه همه تصمیمات از اول تا آخر زیرنظر کامل او و بنا به اراده همایونی و طبق منویات ملوکانه شکل میگرفت، مجبوریم که در نهایت به سراغ شاه برویم.
در واقع به تعبیری امالمسائل ایران شاه است و شاه و این نسخهای است کلی برای مطالعه پیرامون همه نظامهایی که بر محور تفکر یک نفر و برای حفظ یک نفر پیریزی شده است.(۱۱) البته با وجود حاکمیت خفقان و استبداد در ایران، نمیتوان کلیت انقلاب اسلامی را به موضوع استبداد و تلاش برای دستیابی به دموکراسی بازگرداند، زیرا همانگونه که گفتیم استبداد در ایران همیشه وجود داشته و ریشه طولانی چندین قرنی دارد و باید در دو قرن گذشته نیز به انقلاب منجر میشد. وجود استبداد بهعنوان یکی از شرایط تسهیل کننده انقلاب قابل قبول است، ولی به تنهایی قادر به تبیین انقلاب اسلامی نیست.
اگر انقلاب اسلامی، انقلابی علیه فقدان توسعه سیاسی بود، بهعنوان مثال باید لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی که در اوایل دهه ۱۳۴۰ از سوی رژیم مطرح شد، مورد استقبال مردم قرار میگرفت، زیرا در جهت توسعه سیاسی، افزایش میزان مشارکت مردم و ایجاد و اعمال تساهل و مدارا در جامعه بود، اما از آنجا که نوعی سکولاریسم و غیردینی کردن حکومت بود و مبنای غربی داشت، مورد مخالفت روحانیت و همه گروههای سیاسی و مردم قرار گرفت. پس گرچه مردم از استبداد و دیکتاتوری ناراضی بودند، اما انگیزههای مذهبی به آنها جهت میداد و نمیگذاشت به سمت نفی ارزشهای دینی و فرهنگ ملی خود بروند و توسعهای غربی و آمریکایی را بپذیرند. بهعنوان مثال دیگر، اگر فقدان توسعه سیاسی، انگیزه انقلاب اسلامی بود، باید در مواقعی که رژیم فضای باز سیاسی اعلام میکرد (همانند سالهای ۴۰ تا ۱۳۳۹ و ۱۳۵۶) تب انقلاب فروکش میکرد، در حالیکه مردم این امتیازات جزیی را از اهداف اساسی خود بسی دورتر میدانستند و خواستار تغییر اصل نظام بودند.
بنابراین با اینکه استبداد و دیکتاتوری در ایران حاکم بود، این امر به معنی آن نیست که اگر مردم به دمکراسی و آزادی میرسیدند، مشکلات حل میشد و دیگر انقلاب نمیکردند، آمریکاییها و نیز کسانی در داخل تحت تأثیر این برداشت غلط سعی دارند انگیزه اصلی نارضایتی مردم را عدم وجود آزادیهای سیاسی و اجتماعی قلمداد کنند و انگیزههای مذهبی و نیز دیگر علل و عوامل را نادیده بگیرند که البته تجربه سالهای قبل و بعد از پیروزی انقلاب اسلامی نادرستی این برداشت را اثبات کرده است.
پینوشتها:
۱.مهدی بازرگان، انقلاب ایران در دو حرکت، ص ۸۴
۲.صادق زیبا کلام، مقدمهای بر انقلاب اسلامی، ص ۱۱۴
۳.همان، ص ۱۰۳
۴.همان، ص ,۱۰
۵.منوچهر محمدی، تحلیلی بر انقلاب اسلامی، ص ۶۰ ,۵۹
۶.همان، ص ,۶۷
۷.رجوع شود به: سید جلال الدین مدنی، تاریخ سیاسی معاصر ایران، ج ۲ (قم: دفتر انتشارات اسلامی، ۱۳۶۳)، ص ۴ ,۱۲۲
۸.همان.
۹.مهدی بازرگان، پیشین، ص ,۳۹
۱۰.ویلیام سولیوان، مأموریت در ایران، ترجمه محمود مشرقی (تهران: انتشارات هفته، چاپ سوم، ۱۳۶۱)، ص ,۱۲
۱۱.صادق زیبا کلام، پیشین، ص ,۱۳۴
برچسب ها :
ناموجود- نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
- نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰