آزاده اهوازی: بعثیها برای اسرای ایرانی تونل وحشت برپا میکردند
آزاده اهوازی با اشاره به خاطرات تلخ روزگار اسارات در تکریت عراق گفت: بعثیها برای اسرای ایرانی تونل وحشت راه میانداختند. در یکی از این تونلها در جمعه سیاه، ۶۰ ایرانی مجروح و دو اسیر ایرانی دیگر زیر شکنجه کور شدند. به گزارش شبکه خبری خوزستان ، بازگشت پرستوها واژه غریب و آرام بخشی برای
آزاده اهوازی با اشاره به خاطرات تلخ روزگار اسارات در تکریت عراق گفت: بعثیها برای اسرای ایرانی تونل وحشت راه میانداختند. در یکی از این تونلها در جمعه سیاه، ۶۰ ایرانی مجروح و دو اسیر ایرانی دیگر زیر شکنجه کور شدند.
به گزارش شبکه خبری خوزستان ، بازگشت پرستوها واژه غریب و آرام بخشی برای خانوادههای است، که سالها چشم انتظار بودند. میهن هم برای کسانی که سالهای آزگار در پشت سلولهای اسارات صدام بودند، پربسامدترین آرزو است.
۲۶ مرداد تقاطع این دو آرزو و انتظار است. بازگشت پرستوها به میهنی که سالهای اسارت دلخوش به بوی خاک آن بودند و پایان سالها دوری و چشم انتظاری برای خانوادههای که کور سوی امیدی به دیدار مجدد هم نداشتند.
ایثارگران در اردوگاههای بعثی، پیروزی دیگر برای ایران رقم زدند
جنگ و دفاع مقدس در کنار شهادت و عملیات و جانبازی و مهاجرت، یک روی دیگری بنام اسارت هم دارد. اسارتی که آزادههای ایرانی از غم دوری و شکنجه و تلخی آن روزگار در اردوگاهای عراق، ایثار و سروقامتی و وطن دوستی را به نمایش گذاشته و معنا بخشیدند. ایثارگرانی که برگی زرین دیگر در تاریخ جهاد و مجاهدت رقم زده و جنگی دیگر را به نفع ایران به پایان رساندند.
نادر شکیبا مرام متولد ۱۳۴۶در روستای گمبوعه بزرگ اهواز است. سال ۱۳۶۵ پس از اخذ دیپلم راهی خدمت سربازی میشود و در روزهای پس از قطعنامه در چنگال بعثیها اسیر میشود. شکیبا مرامی که اکنون دکترای تخصصی داروسازی داشته و تا چند ماه پیش هم هیئت علمی دانشگاه علوم پزشکی اهواز بود که به دلایلی عذرش را خواستند.
درس را برای دفاع از میهن رها کردم
شکیبا مرام درباره حضور در سربازی اظهار داشت: پس از اخذ دیپلم در ۷ مهرماه۶۵ به سربازی رفتم. در ابتدا قبل از حضور در جبهه به مدت ۵ ماه دوره آموزشی را طی کردم. سوم اسفند ۶۵ اولین حضور من در جبهه بود. در آن ایام تجاوزهای عراق به میهن اسلامی جدی شده بود و برای همین تمام تمرکز را به جبهه گذاشتم.
وی ادامه داد: طول مدت حضورم در جبهه ۱۸ بود و در این مدت با اینکه بچه جنوب بودم ولی محل خدمتم به منطقه غرب کشور و سومار و قصرشیرین بود. از آنجا که بدن ورزیده و آماده داشتم دورههای تکاوری دیده و در لشکر ۵۸ تکاوری ذوالفقار خدمت میکردم.
عراق پس از پذیرش قطعنامه ۵۹۸ حمله وسیع را علیه ایران آغاز کرد
این آزاده اهوازی ادامه داد: تیرماه و گرما حسابی کلافه کرده بود تا اینکه رادیو اعلام کرد جمهوری اسلامی ایران قطعنامه را پذیرفته است. این یک جورهایی برای ما تلخ بود. از این مسئله پذیرش و پایان جنگ ۴ روز نگذشته بود که یک هو دیدیم که نیروهای بعثی حمله وسیعی را به مناطق جنوب و غرب کشور با نام “توکلنا علی الله۴” شروع کرده است.
وی بیان داشت: این حمله غافلگیرانه و ناجوانمردانه بود و عراق در واقع برای حذف برتری ایران در قطعنامه، دنبال گرفتن زمین و اسیر بیشتری بود. در این عملیات از بمب های شیمیایی استفاده کرد. مثلا یادم است در آن منطقه غرب؛ عراق به یک روستا بنام زرده دالاهو گازهای شیمیایی زد و منابع آبی روستا رو آلوده کرد. بیش از یک چهارم روستا (نزدیک۲۷۰ نفر) شهید شدند.
پس از ۳ روز مقاومت، همزمان با عید قربان ما را اسیر گرفتند
شکیبا مرام گفت: با اینکه غافلگیر شده بودیم و پشتیبانی از ما صورت نمیگرفت، پس از ۳ روز مقاومت به دلیل اتمام مهمات، در سوم مرداد ۶۷ به دست نیروهای بعثی اسیر شدیم. خیلی روز تلخی بود. یادم نمی رود روز اسارت ما عید قربان بود.
وی درباره روزهای اسارت بیان داشت: پس از اسارت ما را به اردوگاه شهر بعقوبه فرستادند و پس از چند روز، اسیران را بین شهرها تقسیم کردند. من به همراهی تعدادی از اسیران که اسامی ما در لیست صلیب سرخ نبود و جز مفقودین بودیم، به اردوگاه ۱۵ تکریت که زادگاه صدام بود، فرستادند.
جمعه سیاه و تونل وحشت بعثیها برای اسرای ایرانی
این آزاده اهوازی ادامه داد: اکنون که آن شکنجه ها را یادم می آورم؛ واهمه وجودم را فرامیگیرد. خیلی ترسناک و دردناک بود و قابل تصور نیست و شاید باورتان نشود. به طور مثال یک روزی یکی از نگهبانان بعثی برای خودشیرینی و گرفتن ارتقا به مافوق خود گزارش داد یکی از اسرای ایرانی قصد فرار داشت و من مانع شدم.
وی ادامه داد: این گزارش غلط، جمعه سیاه را برای اردوگاه ۱۵ تکریت رقم زد. روز جمعه هوا به شدت سرد و سوزناک یکهو نیروهای بعثی به کمک ۵۰ پرسنل بعثی که از بیرون اردوگاه آماده بودند، همه ۲۳۰۰ اسیر ایرانی را به بیرون سوق دادند.
شکیبا مرام گفت: همه اسیران را در آن سرمای استخوان سوز لخت کردند و فقط یک لباس زیر برای آنها باقی گذاشتند و یک تونل وحشت در حیاط اردوگاه درست کردند. همه را مجبور کردند از این تونل عبور کنند و ما با توکل به ائمه وارد شدیم. با چوب، کابل و مشت و لگد و سیم به جان ما افتادند و صدای زجه و گریه بچه ها همه جا را گرفته بود ولی بعثیها اعتنایی نمیکردند.
کور شدن چشم اسرای ایرانی به دست بعثیها
وی در حالی که بغض کرده، اظهار داشت: نمیدانید چه روز وحشتناکی بود. ۶۰ نفر از اسرا به شدت مجروح شدند و دو نفر از دوستان هم از ناحیه یک چشم کور شدند. حتی یک دوستی داشتیم به اسم محمود بچه تهران بود و در آشپزخانه کار می کرد. آن روز داشت از آشپزخانه برای حال ما گریه میکرد. وقتی بعثیها متوجه گریه او برای ما شدند، او را از آشپزخانه آوردند و آنقدر شکنجه دادند که به زمین افتاد. روز آخر اسارت هم، بعثیها همه را به جز ۳ نفر را به اتهام اقدام به فرار آزاد نکردند و معلوم نشد با آنها چکار کردند.
این آزاده سرافراز اهوازی گفت: ۲۴ مرداد۶۹ در محوطه اردگاه قدم میزدیم که رادیو عراق اعلام کرد صدام سخنرانی خیلی مهمی دارد و همه باید گوش بدهند. صدام در این سخنرانی از یک موقعیت متزلزل گفت: من شروط ایران را می پذیریم و به قرارداد الجزایر برمیگردم.
۳۱ شهریور ۶۹ به میهن برگشتم
وی افزود: دو روز بعد از این صحبت روند مبادله اسرا از طریق زمین و هوا آغاز شد. اولویت با کسانی بود که خیلی اسارت کشیده بودند و من هم ۱۳ شهریور ۶۹ به وطن برگشتم.
شکیبا مرام درباره واکنش خانواده به خبر برگشت خود گفت: خانواده و اطرافیان باورشان نمیشد. زیرا من در لیست مفقودیها بودم. خیلی غیرمنتظره بود و همه دوستان و فامیل آمده بودند.
کسب رتبه ۳۷۱ کنکور سراسری و قبولی در رشته داروسازی
وی ادامه داد: پس از برگشت متوجه شدم در کنکوری که در آخرین حضورم در ایران داده بودم؛ بدون سهمیه رتبه ۳۷۱ کنکور سراسری را اخذ کردم و برادرم به جای من انتخاب رشته کرده و داروسازی اهواز قبول شدم.
این آزاده اهوازی بیان داشت: از مهر ۱۳۶۹ وارد دانشکده داروسازی شدم و با مطالعه زیاد و تلاش عقب افتادگیها اسارت را جبران کردم و پس از ۶ سال دکتری عمومی داروسازی را با معدل الف گرفتم. سال ۸۴ هم در آزمون دکترای تخصصی داروسازی شرکت و توانستم با اینکه تنها یازده نفر ظرفیت داشت، در دانشگاه تبریز قبول شوم.
وی گفت: در دانشگاه تبریز هم جز رتبه برتر دانشگاه علوم پزشکی تبریز بودم. از سال ۸۹ هم تا همین اواخر عضو هیئت علمی دانشکده داروسازی دانشگاه علوم پزشکی اهواز بودم که به دلایلی نامعلوم با من قطع ارتباط شد. اکنون در داروخانه مشغول هستم.
برچسب ها :
ناموجود- نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
- نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰