کد خبر : 11434
تاریخ انتشار : دوشنبه 21 بهمن 1398 - 18:03
-

ناگفته های همرزم شهید سپهبد حاج قاسم سلیمانی از ماجرای هدیه تسبیح و انگشترش به دو جوان کرمانی

ناگفته های همرزم شهید سپهبد حاج قاسم سلیمانی از ماجرای هدیه تسبیح و انگشترش به دو جوان کرمانی

ناگفته های همرزم شهید سپهبد حاج قاسم سلیمانی از ماجرای هدیه تسبیح و انگشترش به دو جوان کرمانی         هم رزم شهید سلیمانی گفت: سردار معمولا بدون محافظ در شهر حضور می یافت، تسبیح و انگشترش را به دو جوان هدیه کرد. سرهنگ‌تمام احمد حمزه‌ای، از هم رزمان شهید سپهبد قاسم سلیمانی

ناگفته های همرزم شهید سپهبد حاج قاسم سلیمانی از ماجرای هدیه تسبیح و انگشترش به دو جوان کرمانی

 

 

 

 

هم رزم شهید سلیمانی گفت: سردار معمولا بدون محافظ در شهر حضور می یافت، تسبیح و انگشترش را به دو جوان هدیه کرد.

سرهنگ‌تمام احمد حمزه‌ای، از هم رزمان شهید سپهبد قاسم سلیمانی به خبرنگار نوید شاهد گفت: من از سربازان حاج قاسم در لشکر ۴۱ ثارالله بودم. ایشان از سال ۱۳۶۹ به عنوان مربی در این بخش فعالیت داشت. اما در طول جنگ نیز فرمانده قابلی بود.

وی افزود: ما همواره مراقب بودیم که افراد غریبه به سردار نزدیک نشوند تا خطری او را تهدید نکند. اما حاج قاسم همواره به ما تاکید می کرد که نگذارید مردم اذیت شوند حتی گاهی با ما در این باره مجادله می کرد. معتقد بود که ما همگی از مردم هستیم و نباید از آن ها جدا باشیم.

این هم رزم شهید سلیمانی اظهار کرد: در سفری که می خواست به ماموریت برود، هنگامی که به فرودگاه رسیدیم، از او خواستم که کمی تامل کند تا مردم بروند و بعد او. اما او خودش را مثل مردم می دانست و از این کار امتناع می‌کرد. یا در زمانی که از او می خواستیم از در دیگری از گیت فرودگاه عبور کند، می گفت من هم مثل همه مردم هستم و در انتهای صف می ایستاد و با صف جلو می رفت.

وی ادامه داد: چند وقت پیش که در جمعی خصوصی حضور داشتیم، سردار سلیمانی تعریف می کرد: یکبار با دخترم زینب رفته بودیم که میوه بخریم. من داخل ماشین نشسته و منتظر دخترم بودم. هم زمان دختر خانمی که پوشش مناسبی نداشت، با شک و تردید من را نگاه می کرد و به همراهش می گفت: او سردار سلیمانی است؟ همراهش می گفت: مگر ممکن است که چنین شخصیتی بدون گارد و حفاظت بیاید. انکار می کرد. تا آن که نزدیک آمدند و به شیشه ماشین زدند و از من پرسیدند که شما سردار سلیمانی هستید؟ گفتم بله. با تعجب از من خواستند که چیزی به آن ها به عنوان یادگاری بدهم. من هم تسبیح دستم را به آن ها هدیه کردم. اما دیدم دارند سر آن با هم مجادله می کنند. انگشترم را هم به آن‌ها بخشیدم.

به گفته سرهنگ حمزه ای سردار قاسم سلیمانی حالت های عبادی خاصی در هنگام نماز خواندن داشت و همواره احترام دوستانش را رعایت می کرد. وقتی به روستای زادگاهش می رفت، به تمام روستاییان احترام خاصی می گذاشت.

برچسب ها :

ناموجود
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.